۴۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱

در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد
آری کسی که دل داد پروای جان ندارد

پرسی ز من که دارد؟ زان بی‌نشان نشانی
هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد

یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز
دیدم تمام هر کس این دارد آن ندارد

بر من نه از ترحم کم کرده یار بیداد
تاب جفا ازین بیش در من گمان ندارد

هاتف غلامی تو خواهد بخر به هیچش
این کار اگر ندارد سودی، زیان ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.