۲۴۷ بار خوانده شده

غزل - جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم ...

جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم

سزای آن که تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم

اگر چه سست بود عهد نیکوان اما
به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم

دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم
ز من بریدی و مهر از تو بی‌وفا نبریدم

زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
جز این که بار جفایت به دوش خویش کشیدم

تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم
از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم

کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل
چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم

ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم
ز مدح شاه چو سر خوش شدم چه جای نبیدم

ضیاء السلطنه خاتون روزگار که گوید
سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:از یک قصیده
گوهر بعدی:از یک غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.