۵۰۹ بار خوانده شده

قطعه شمارهٔ ۱۴

دل منه بر دنیی و اسباب او
زانکه از وی کس وفاداری ندید

کس عسل بی‌نیش از این دکان نخورد
کس رطب بی‌خار از این بستان نچید

هر به ایامی چراغی بر فروخت
چون تمام افروخت بادش دردمید

بی تکلف هر که دل بر وی نهاد
چون بدیدی خصم خود می‌پرورید

شاه غازی خسرو گیتی‌ستان
آنکه از شمشیر او خون می‌چکید

گه به یک حمله سپاهی می‌شکست
گه به هویی قلبگاهی می‌درید

از نهیبش پنجه می‌افکند شیر
در بیابان نام او چون می‌شنید

سروران را بی‌سبب می‌کرد حبس
گردنان را بی‌خطر سر می‌برید

عاقبت شیراز و تبریز و عراق
چون مسخر کرد وقتش در رسید

آنکه روشن بد جهان‌بینش بدو
میل در چشم جهان‌بینش کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.