هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد عشق و جفای معشوق سخن می‌گوید. شاعر با وجود رنج و جفا، عشق خود را حفظ کرده و حتی جفاهای معشوق را شیرین می‌یابد. او معشوق را بلای جان خود می‌داند اما بدون آن قادر به شاد بودن نیست. در نهایت، شاعر معشوق را شهری از بیداد می‌خواند که مظلومان را به محنت می‌کشد، اما خود را بینیاز از هر سلطانی می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۵۱

قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او
به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او

به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد
مرا دل‌بستگی افزون به زلف دلگشای او

دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری
که بیزار است از آزادی خود مبتلای او

جفاکار است لیکن می‌دهد زهر جفاکاری
چنان شیرین که از دل می‌برد ذوق وفای او

بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را
میسر نیست یکدم شاد بودن بی‌بلای او

شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش
برای خود نمی‌خواهد سلطانی ورای او

نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر
که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.