هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر به یاد روزگاری می‌افتد که معشوقش محور زندگی او بود و هر لحظه‌ای را با عشق و اشتیاق به او سپری می‌کرد. شاعر از خاطراتی مانند شب‌های بیداری در کنار معشوق، صحبت‌های پرشور با او، و حتی تحمل سختی‌ها برایش یاد می‌کند و همه‌ی این‌ها را با حسرت و دلتنگی به یاد می‌آورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا
روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا

چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم
حاصل از زندگی خویش همان بود مرا

یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا

یادباد آن که چو آغاز سخن می‌کردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا

یاد باد آن که چو می‌شد سرت از باده گران
دوش منت کش آن بار گران بود مرا

یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا

یاد باد آن که دمی گر ز درت می‌رفتم
محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.