هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از محرومیت خود از درگاه بزرگان و ارباب دولت سخن می‌گوید و این محرومیت را ناشی از عدم قابلیت خود می‌داند. او از بی‌بصری و بی‌نصیبی خود شکایت کرده و خود را مستوجب قهر و سیاست می‌داند. همچنین، از دوری از صحبت بزرگان و جفای روزگار گله می‌کند و در نهایت، اظهار می‌دارد که بعد از این، روی به هیچ‌کس نخواهد آورد و از درگاه بزرگان دور خواهد ماند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعارات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۴

زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است
محرومی من از عدم قابلیت است

چشم ز عین بی‌بصری مانده بی‌نصیب
زان خاک در گه سرمهٔ اهل بصیرت است

رویم که نیست بر کف پایش به صد نیاز
از انفعال بر سر زانوی خجلت است

دوشم که نیست غاشیه کش در کاب تو
آزرده از گرانی بار مذلت است

دستم که نیست پیش تو بر سینهٔ صبح و شام
کوته ز جیب عیش و گریبان راحت است

پایم ازین گنه که نه جاری به راه توست
مستوجب سلاسل قهر و سیاست است

گر دور چرخ مانعم از پای بوس توست
در روزگار باعث تاخیر صحبت است

بر من جفاست ورنه سلیمان عهد را
در انجمن نصیحت موری چه حاجت است

من بعد روی محتشم از هیچ رومباد
دور از درت که گفته ارباب همت است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.