هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از درد دوری معشوق و رنج‌های عاطفی خود می‌نالد. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود می‌گوید و از غم و اندوهی که در دل دارد، سخن می‌راند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق، فراق، و جستجوی معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های عاطفی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۴

ز گریه ی مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است

به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که می‌خورم خون است

ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است

حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره ی لیلی مقام مجنون است

دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است

ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است

از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است

چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است

ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.