هوش مصنوعی:
این شعر از محتشم کاشانی بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است که تغییر کرده و دیگر مانند گذشته نیست. شاعر از بیتوجهی معشوق، تغییر رفتار او و نبودن آن صمیمیت و گرمی سابق شکایت دارد. همچنین، او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند که هنوز وجود دارد، اما دیگر آن صفا و صداقت گذشته را ندارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۹۹
دلت امروز به جا نیست دگر چیزی هست
سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست
آن که دیشب به من گفت و ز بزمش راندی
از تو امروز جدا نیست دگر چیزی هست
طوطی نطق حریفان همه لال است و به کس
خلقت آئینهنما نیست دگر چیزی هست
بزم حالیست ز نا محرم و از چهرهٔ راز
خاطرت پرده گشا نیست دگر چیزی هست
سخنت با من و چشمت که سراپاست نگاه
بر من بی سرو پا نیست دگر چیزی هست
عقل گفت این همه ناز است دگر چیزی نیست
غمزهاش گفت چرا نیست دگر چیزی هست
محتشم این همه تلخی و ترش ابروئی
ناز آن حور لقا نیست دگر چیزی هست
سنبلت را سرما نیست دگر چیزی هست
آن که دیشب به من گفت و ز بزمش راندی
از تو امروز جدا نیست دگر چیزی هست
طوطی نطق حریفان همه لال است و به کس
خلقت آئینهنما نیست دگر چیزی هست
بزم حالیست ز نا محرم و از چهرهٔ راز
خاطرت پرده گشا نیست دگر چیزی هست
سخنت با من و چشمت که سراپاست نگاه
بر من بی سرو پا نیست دگر چیزی هست
عقل گفت این همه ناز است دگر چیزی نیست
غمزهاش گفت چرا نیست دگر چیزی هست
محتشم این همه تلخی و ترش ابروئی
ناز آن حور لقا نیست دگر چیزی هست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.