هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که به زیباییهای معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. در آن از تشبیهات و استعارههای زیبا مانند مقایسه معشوق با خورشید و بهشت استفاده شده است. شاعر از عشق، فراق، اضطراب، و بیقراری خود سخن میگوید و به مفاهیمی مانند صبر، تسلیت، و نیاز روحی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و واژگان ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۷۱
به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد
زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت
خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد
نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت
جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد
بهر زه چند نهفتن رخی که شعشعهٔ آن
نهفتگی ز نظرها به صد حجاب ندارد
میان چشم من و روی اوست صحبت گرمی
که تاب گرمی آن پردهٔ حجاب ندارد
جهان عشق چه بی قید عالمی است که آنجا
شه جهان ز گدای در اجتناب ندارد
بر آستانهٔ حکم ایاز هیچ غلامی
سر نیاز چو محمود کامیاب ندارد
شنیدم آمده صبر از پی تسلیت ای دل
بگو دمی بنشیند اگر شتاب ندارد
مگر ندیدهای اندر صف نظار گیانم
که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد
بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقیبان
من و فراق تو کان دوزخ این عذاب ندارد
سئوالهاست ز رازم رقیب پرده در تو را
که گر سکوت نورزد یکی جواب ندارد
به پرسش سگ خویش آمدی و یافت حیاتی
اگر به کعبه روی آن قدر ثواب ندارد
قدم دریغ مدار از سرم که جز تو طبیبی
دوای محتشم خسته خراب ندارد
جهان به دور تو حاجت به آفتاب ندارد
زمام کشتی دل تا کسی نداده به عشقت
خبر ز جنبش دریای اضطراب ندارد
نماند کس که به خواب جنون نرفت ز چشمت
جز آن که عقل به ذاتش گمان خواب ندارد
بهر زه چند نهفتن رخی که شعشعهٔ آن
نهفتگی ز نظرها به صد حجاب ندارد
میان چشم من و روی اوست صحبت گرمی
که تاب گرمی آن پردهٔ حجاب ندارد
جهان عشق چه بی قید عالمی است که آنجا
شه جهان ز گدای در اجتناب ندارد
بر آستانهٔ حکم ایاز هیچ غلامی
سر نیاز چو محمود کامیاب ندارد
شنیدم آمده صبر از پی تسلیت ای دل
بگو دمی بنشیند اگر شتاب ندارد
مگر ندیدهای اندر صف نظار گیانم
که در کمان نگهت ناوک عتاب ندارد
بهشت وصل توام کشت ز اختلاط رقیبان
من و فراق تو کان دوزخ این عذاب ندارد
سئوالهاست ز رازم رقیب پرده در تو را
که گر سکوت نورزد یکی جواب ندارد
به پرسش سگ خویش آمدی و یافت حیاتی
اگر به کعبه روی آن قدر ثواب ندارد
قدم دریغ مدار از سرم که جز تو طبیبی
دوای محتشم خسته خراب ندارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.