هوش مصنوعی:
این شعر از پایان شب هجران و بازگشت یار سخن میگوید. شاعر از رنجهای فراق و انتظار مینالد، اما با آمدن یار، شادی و امید جایگزین غم میشود. او از عشق و صبر در برابر سختیها میگوید و شکرگزار رسیدن به آرزویش است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج فراق و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۰۴
دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد
ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد
شب فراق من سخت جان سوخته دل را
سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد
فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من
که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد
تو ای بشیر بشارت ببر به قافلهٔ جان
که یوسف امل از چاه آرزو بدرآمد
چه داند آن که نسوزد ز انتظار که یار
چه مدتی سپری شد چه محنتی بسر آمد
نهال عشق که بود از سموم حادثه بیبر
هزار شکر که از آب چشم ما ببر آمد
تو خود ز سنگ نهای ای محتشم چه حوصله بود این
که جان ز ذوق ندادی دمی که این خبر آمد
ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد
شب فراق من سخت جان سوخته دل را
سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد
فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من
که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد
تو ای بشیر بشارت ببر به قافلهٔ جان
که یوسف امل از چاه آرزو بدرآمد
چه داند آن که نسوزد ز انتظار که یار
چه مدتی سپری شد چه محنتی بسر آمد
نهال عشق که بود از سموم حادثه بیبر
هزار شکر که از آب چشم ما ببر آمد
تو خود ز سنگ نهای ای محتشم چه حوصله بود این
که جان ز ذوق ندادی دمی که این خبر آمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.