هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، رنج‌های عاشقانه و پشیمانی معشوق سخن می‌گوید. شاعر از دردهای عاطفی، خیانت و بی‌رحمی معشوق می‌نالد و به مرگ به عنوان مرهمی برای دردهایش اشاره می‌کند. همچنین، از آشوب درونی و تأثیرات عشق بر زندگی و دین خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و رنج‌های عاشقانه نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۰۸

دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد

ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان
نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد

سخن‌چین عقده‌ای در کار ما افکنده پنداری
که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد

ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر
ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد

سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی
که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد

ز سیلب اجل هرگز نیامد بر بنای جان
شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد

تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه
بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.