هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس بیزاری از خود به دلیل عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از گناهان خود پشیمان است و طلب بخشش می‌کند، اما همچنان تحت تأثیر شکنجه‌های عشق و زلف معشوق قرار دارد. شاعر به شرمساری خود اعتراف می‌کند و می‌پذیرد که سزاوار رنجش است. او همچنین از بی‌قراری و بی‌لنگری خود در دریای عشق می‌گوید و آرزوی رسیدن به کنار معشوق را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۰

چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار
نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار

هزار جان به جسد آیدم اگر روزی
کشی به قدر گناه انتقام از من زار

بسی نماند که از کرده‌های من باشی
تو در تعرض و من در مقام استغفار

به شرمساری انگار عاشقی چکنم
اگر شکنجه زلفت ز من کشد اقرار

سزای سرکشی من بس است این که چو شمع
اگر تو خندی و من سوز دل کنم اظهار

هزار بار ز بی‌لنگری ز جا رفتم
ز بحر عاشقیم تا شد آرزوی کنار

اگر دگر سر تسخیر محتشم داری
همین بس است که یک عشوه‌اش کنی در کار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.