هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از لطف و بزرگواری یک سلطان قدرتمند و بخشنده سخن می‌گوید. سلطانی که با وجود جایگاه بلندش، به کلبهٔ درویش خاکسار توجه کرده و با رحمت و بخشش خود، زندگی شاعر را دگرگون ساخته است. شاعر از تأثیر نور وجود این سلطان بر زندگی خود و جهان اطرافش می‌گوید و او را به عنوان تاج سر همه سلاطین روزگار می‌ستاید.
رده سنی: 15+ این متن به دلیل استفاده از زبان شعری کلاسیک و مفاهیم عمیق عرفانی و سیاسی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل معانی و اشارات موجود در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۳

افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار
سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار

در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر
کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار

نور چراغ چشم مرا یک جهان فزود
چشم و چراغ خان جهانگیر نامدار

در عین افتقار رساندم به آسمان
از مقدم مبارک او فرق افتخار

هر ذره شد ز جسم خراب من اختری
سر زد چو در خرابهٔ من آفتاب‌وار

باران عام رحمت او برخلاف رسم
در تن اساس عمر مرا کرد استوار

کوتاه گشت پای اجل تا ز لطف گشت
بالین طراز محتشم خسته فکار

سلطان سرفراز که کردست ایزدش
تاج سر جمیع سلاطین روزگار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.