هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق، صبر بی‌ثمر و احساس تنهایی خود می‌نالد. همچنین، به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره می‌کند و در نهایت، از احساس ناامیدی و سقوط به دوزخ هجران سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'دوزخ هجران' و 'ملک عدم' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۲

به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز

ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح
گشوده بود و به من لب نمی‌گشود هنوز

دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف
لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز

نموده بود به من غایبانه رخ آن دم
که در بساط به کس رخ نمی‌نمود هنوز

من از قیامت هجران به دوزخ افتادم
به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز

دمی که حور و پری سجدهٔ تو می‌کردند
نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز

طپانچه زده خورشید عارضت مه را
که هست از اثر آن رخش کبود هنوز

دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم
نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز

چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی
گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.