هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از دردهای پنهان و زخمهای عاطفی خود میگوید که ناشی از نگاه و رفتار معشوق است. او از مستی عشق و تسلیم شدن در برابر آن سخن میگوید و دردهایش را با تصاویری مانند زخم، گریه، و سوختن داغ توصیف میکند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که همدم او در این درد باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و دردهای عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابلدرک نباشد.
غزل شمارهٔ ۴۰۰
زخم نگهت نهفته خوردم
پنهان نگهی دگر که مردم
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
میگشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه میفشردم
از زخم اجل کشندهتر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
دل بیتو شبی که داغ میسوخت
تا صبح ستاره میشمردم
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم
پنهان نگهی دگر که مردم
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
میگشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه میفشردم
از زخم اجل کشندهتر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
دل بیتو شبی که داغ میسوخت
تا صبح ستاره میشمردم
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.