هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌های عاشقانه و عرفانی خود می‌گوید. او از افتادن به دام عشق، مستی و بی‌خودی ناشی از باده، و تحیر در برابر معشوق سخن می‌گوید. همچنین به حالات روحی و سقوط از مقام معنوی اشاره می‌کند و از جنون عشق و غلبه‌ی احساسات بر عقل پرده برمی‌دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌هایی مانند باده و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۹

دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم
رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم

مگر این باده همه داروی بیهوشی بود
که من لجه‌کش از یک دو سه جام افتادم

آن چه قد بود و چه قامت که ز نظارهٔ آن
تا دم صبح قیامت ز قیام افتادم

به اشارت مگر احوال بگویم که چه شد
که ز گویائی از آن طرز کلام افتادم

هیچ زخمی نزد آن غمزه که کاری نفتاد
من افتاده چگویم ز کدام افتادم

من که بودم ز مقیمان سر کوی حضور
از کجا آه به این طرفه مقام افتادم

محتشم بوی جنونم همه کس فاش شنید
چون درین سلسله غالیهٔ فام افتادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.