هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه از عشق و ایثار سخن می‌گوید. او خود را مجنون نمی‌داند، اما حاضر است برای معشوق خود را فدا کند و حتی رسوا شود. شاعر به دنبال جایی در دل معشوق است و می‌خواهد از جور دنیا دوری کند. او از خاک پای معشوق که از خون مردم بهتر است، سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که گدایی از در دل‌ها کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۲

من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم
خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار
خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست
خوش دل آن که می‌شوم کاندر دل او جا کنم

اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور
آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم

خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است
چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم

حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر
بی‌طمع گردم گدائی از در دلها کنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.