هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از جور زمانه و دوری از معشوق شکایت دارد و آرزوی وصال را در دل می‌پروراند. با این حال، به ناامیدی رسیده و از معشوق می‌خواهد تا بازگردد. شعر پر از احساسات غمگینانه و توصیف‌های عاشقانه است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز این شعر برای درک و تجربه‌ی نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از اشارات عاطفی و اجتماعی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۷

پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان
می‌آورد کشاکش عشقم کشان کشان

جان زار و تن نزار شد از بس که می‌رسد
جور فلک برین ستم دلبران بر آن

چون نیستیم در خور وصل ای اجل بیا
ما را ز چنگ فرقت آن دلستان ستان

دل داشت این گمان که رهائی بود ز تو
خط لبت چو گشت عیان شد کم آن گمان

رفتی و گشت دیده لبالب ز در اشگ
باز آی تا به پای تو ریزم روان روان

ای دل کناره کن ز بت من که روز و شب
بسته است بهر کشتن اسلامیان میان

داغی که میهنی به دل از دست آن نگار
ای محتشم ز دیدهٔ مردم نهان نه آن
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.