هوش مصنوعی: این شعر از محتشم کاشانی بیانگر عشق عمیق و ناامیدانه‌ی شاعر به معشوق است. شاعر با وجود درد هجران و نرسیدن به وصال، همچنان در عشق خود پایدار است و حتی حاضر است برخلاف میل خود عمل کند، زیرا نمی‌تواند برخلاف خواسته‌های معشوق رفتار کند. او معشوق را مانند گوهری یکتا و خورشیدی می‌داند که نمی‌توان آن را پنهان کرد. همچنین، شاعر از سرکشی معشوق می‌ترسد و حتی از خدا نیز تمنای او را دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و سرکشی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۷۰

گرچه در دیدهٔ‌تر جای تو نتوان کردن
به همین قطع تمنای تو نتوان کردن

وصل را گرچه به کوشش نتوان یافت ولی
هجر را مانع سودای تو نتوان کردن

کنم از بهر تو دانسته خلاف دل خویش
چون خلاف دل دانای تو نتوان کردن

گرچه کفر است ز بس سرکشیت می‌ترسم
کز خدا نیز تمنای تو نتوان کردن

در دل تنگی و این طرفه که نه گردون را
صدف گوهر یکتای تو نتوان کردن

خواهم از خلق نهانت کنم اما چه کنم
که تو خورشیدی و اخفای تو نتوان کردن

گر سراپا چو فلک دیده توان گشت هنوز
سیر خود را ز تماشای تو نتوان کردن

گر کنی وعده هم ای یار غلط وعده چه سود
که نیائی و تقاضای تو نتوان کردن

محتشم گر تو کنی ترک سخن صد کان را
به دل طبع گهر زای تو نتوان کردن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.