هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس بیگانگی با کسانی که با وجود آشنایی، با او بیگانه‌اند سخن می‌گوید. او از خداوند می‌خواهد که به دشمنانش اجازه ندهد و به یارانش توجه ویژه‌ای داشته باشد. همچنین، شاعر به جایگاه خود افتخار می‌کند و می‌گوید اگر به مقام بالایی رسیده، به دلیل وفاداری و خدمت بوده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و اشارات تاریخی یا ادبی نیاز به دانش پیش‌زمینه دارد.

غزل شمارهٔ ۴۹۱

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من

ز رغم من به نوعی مدعی را کام می‌بخشی
که می‌خواهد باخلاص از خدای من بقای من

بکش گر درخور بخشش نیم تا کی روا داری
به بدخواه از پی درخواه جز می التجای من

چو فرمائی که خاصانت به بزم آرند یاران را
به حاجب هم به جنبان گوشهٔ چشمی برای من

ز قرب یار ننهادم ز جای خود قدم بالا
چها در سر گرفتی غیر اگر بودی به جای من

به تشریف غلامی گر بلند آوازه‌ام سازی
زند بر بام چرخ ایام کوس کبریای من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.