هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلباختگی خود به معشوق سخن میگوید و خود را همچون آهوی اسیر و داغدار توصیف میکند. او از انتظار و فراق شکایت دارد و آرزو میکند که معشوق به او ترحم کند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۵۲۲
ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو
تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفید شد به ره انتظار تو
آهوی دشت از تو به کام و من اسیر
در شهر مانده همچو سگان داغدار تو
حقاکه گر به خاک برابر کنی مرا
یک ذره بردلم ننشیند غبار تو
نبود غریب اگر به ترحم نظر کنی
بر محتشم که هست غریب دیار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو
تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفید شد به ره انتظار تو
آهوی دشت از تو به کام و من اسیر
در شهر مانده همچو سگان داغدار تو
حقاکه گر به خاک برابر کنی مرا
یک ذره بردلم ننشیند غبار تو
نبود غریب اگر به ترحم نظر کنی
بر محتشم که هست غریب دیار تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.