هوش مصنوعی: این شعر از محتشم کاشانی، بیانگر درد عشق ناکام و رنج‌های عاشق است. شاعر از ناتوانی خود در برابر معشوق و رقیبانش می‌گوید و عشق را به دریایی پرخطر تشبیه می‌کند که کشتی او در آن بی‌پناه است. او همچنین به دیوان خود اشاره می‌کند که ممکن است در آن ابیاتی پراکنده یافت شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، این شعر نیاز به درک ادبیات کلاسیک فارسی دارد که معمولاً در سنین بالاتر توسعه می‌یابد.

غزل شمارهٔ ۵۳۷

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته

چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد
گر باغبان ببندد از گل هزار دسته

تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ
چون غنچه در درونم خون پرده بسته

بنشسته با رقیبان رخ بر رخ آن شه حسن
ما را دگر عجایب منصوبه‌ای نشسته

من با حریف عشقت دیگر چگونه سازم
او سالم و توانا من ناتوان و خسته

دریای عشق خوبان بحری نکوست اما
کشتی ما در آن بحر بد لنگری گسسته

دیوان محتشم را گه گه نظاره میکن
شاید در او بیابی ابیات جسته جسته
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.