هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و دوری از معشوق مینالد و از همسایه میخواهد که با یادآوری مهر او، غمش را بیشتر نکند. او از بخت بد خود شکایت دارد و میگوید که حتی پس از مرگش نیز کینهای باقی خواهد ماند. شاعر از نامهربانی معشوق و شادی او از ناشادی خودش گلایه میکند و از فلک میخواهد که هرگز دلش را شاد نکند. در پایان، شاعر به بیدادگری معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی وقتی از او میخواهد که بیداد نکند، معشوق میخندد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۵۴۲
شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده
همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده
از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر
ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده
چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد
جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده
زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم
گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده
هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر
خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده
هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو
من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده
گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم
حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده
همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده
از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر
ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده
چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد
جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده
زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم
گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده
هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر
خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده
هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو
من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده
گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم
حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.