هوش مصنوعی: این شعر از محتشم کاشانی بیانگر درد و رنج عشق نافرجام است. شاعر از بی‌توجهی معشوق و آتش قهر او می‌نالد، وصف می‌کند که چگونه نگاه معشوق باعث فرار قافلهٔ صبر شده و مژه‌هایش مانند تیغ بر این قافله فرود آمده‌اند. او از فراق و دوری معشوق رنج می‌برد و حتی زیبایی‌های جهان مانند باغ گل در نظرش دوزخی سوزان است. در پایان، شاعر از سوختن و نابودی خود در این عشق شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۳

پند گوی تو چه‌ها تا به تو فهمانیده
کز منت باز به این مرتبه رنجانیده

ز آتش سرکش قهرت ز تو رو گردانست
عاشق روی ز شمشیر نگردانیده

زان نگه قافلهٔ صبر گریزان وز پی
مژه‌ها تیغ در آن قافله خوابانیده

مژه بیش از مدد ابرویش از دل گذران
تیر پران و کمان گوشه نجنبانیده

چه روم بی تو به گشت چمن ای حور که هست
باغ گل در نظرم دوزخ تابانیده

می‌کشم پای ز هنگامهٔ عشقت که فراق
سخت چشم من ازین معرکه ترسانیده

محتشم شمع صفت چند بسوزی مروی
خویش را کس به عبث این همه سوزانیده
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.