هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و ناکامی‌های عاشقانه خود می‌گوید. او از وعده‌های پوچ معشوق، حسادت دیگران، و بی‌وفایی‌های او شکایت دارد. معشوق نعمت‌هایش را ناعادلانه تقسیم می‌کند و به جای دوست، به دشمن می‌بخشد. شاعر احساس می‌کند که همه چیز را از دست داده و تنها سوخته‌ای از عشق باقی مانده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و شکایت از تقدیر نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۵۶

به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی
رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی

ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست
یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی

بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل
که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی

غیر من بوی می هر که درین بزم شنید
همه را گل به بغل نقل به دامن دادی

باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام
سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی

تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل
تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی

محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز
نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.