هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، شاعر بزرگ ایرانی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق و جهان است. او از زیبایی معشوق، ناامیدی از عشق، و ارزش قناعت سخن میگوید. همچنین، شاعر به ناپایداری دنیا و رنجهای عشق اشاره میکند و از فراق معشوق شکوه میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و فراق ممکن است برای سنین پایینتر سنگین و نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱۲
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده ی فروردین داد
در کف غصه ی دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده ی فروردین داد
در کف غصه ی دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.