۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴

ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی‌رخ تو باغ و راغ را

هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کز اشکوفه باغ را

در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را

زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلی است آنچنان که سیاهی کلاغ را

دل را برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را

اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را

از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.