هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و نیاز به یاری معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که بدون معشوق، هیچ کاری از پیش نمی‌رود و عشق بدون یار ممکن نیست. شاعر از بلندای مقام وصال و ناتوانی در رسیدن به آن می‌گوید و از بخت ناسازگار خود شکایت می‌کند. او امیدوار است که با یاری معشوق، مشکلاتش حل شود و در پایان اشاره می‌کند که عشق واقعی فراتر از گفتن اشعار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به بلوغ فکری نیاز دارند.

غزل شمارهٔ ۴۷

بیا که بی‌تو مرا کار بر نمی‌آید
مهم عشق تو بی‌یار بر نمی‌آید

مرا به کوی تو کاری فتاد، یاری ده
که جز به یاری تو کار بر نمی‌آید

مقام وصل بلند است و من برو نرسم
سگش چو گربه به دیوار بر نمی‌آید

از آن درخت که در نوبهار گل رستی
به بخت بنده به جز خار بر نمی‌آید

چو شغل عشق تو کاری چو موی باریک است
از آن چو موی به یکبار بر نمی‌آید

به آب چشم برین خاک در نهال امید
بسی نشاندم و بسیار برنمی‌آید

سزد که مزرعه را تخم نو کنم امسال
که آنچه کاشته‌ام پار، بر نمی‌آید

ز ذکر شوق خمش باش سیف فرغانی
که آن حدیث به گفتار بر نمی‌آید

میان عاشق و معشوق بعد ازین کاری‌ست
که آن به گفتن اشعار بر نمی‌آید
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.