۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
تا من دمی برآرم اندر کنار جانان

در خواب کن زمانی آسودگان شب را
کان ماه رو نترسد ز آواز صبح خوانان

ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو
گل را چه قدر باشد در دست باغبانان

کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد
کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان

در عشق صبر باید تا وصل رو نماید
اینجا به کار ناید تدبیر کاردانان

پیران کار دیده گفتند راست ناید
پیراهن تعشق جز بر تن جوانان

لب بر لب چو شکر آن را شود میسر
کو چون مگس نترسد از آستین فشانان

رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم
آن کو به گرد کویت می‌گشت شعر خوانان

ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت
«خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.