۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵

دل در غم چون تو بی‌وفایی
در بستم و می‌کشم جفایی

عمرت خوانم از آنکه با کس
چون عمر نمی‌کنی وفایی

هر روز به هر کسیت میلی
هر لحظه به دیگریت رایی

گر نیست دل تو راست با ما
می‌زن به دروغ مرحبایی

گم گشت و نشان همی نیابم
مسکین دل خویش را به جایی

در کوی خود ار ببینی او را
از ما برسان بدو دعایی

در دل غم غیر تست ای دوست
در خانهٔ کعبه بوریایی

ای مرهم انده تو کرده
درد دل ریش را دوایی

وی مصقلهٔ غم تو داده
آیینهٔ روح را صفایی

گر سود کند زیان ندارد
در کوی تو گه گهی گدایی

سیف از غم عشق تو سپر کرد
گر تیغ برو کشد قضایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.