هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از فروغی بیانگر درد و رنج عشق، جدایی و ناامیدی است. شاعر از عشق بی‌پاسخ، درد دل مجروح و چشم خون‌بارش می‌گوید. او از صنمی با زلف‌های پیچیده مانند زنار مسیحیان یاد می‌کند و از نبود نشان جانان در هیچ خانه‌ای شکایت دارد. شعر با تصاویر زیبایی مانند ماه تابنده در شب تار و مرغ گرفتار در محبت گل پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۴

طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است

نگار مست شراب است و مدعی هشیار
فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است

چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
که شاهدم دل مجروح و چشم خون‌بار است

هنوز قابل این فیض نیستم در عشق
وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است

پی پرستش خود برگزیده‌ام صنمی
که زلف خم به خمش حلقه‌های زنار است

نگیرم از سر زلفش به راستی چه کنم
که روزگار پریشان و کار دشوار است

به هیچ خانه نجستم نشان جانان را
که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است

لبش به جان گران‌مایه بوسه نفروشد
ندانم این چه متاع و چگونه بازار است

ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست
که در محبت گل مو به مو گرفتار است

فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه
تجلی مه تابنده در شب تار است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.