۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳

تا حلقهٔ زنجیر دل آن زلف دراز است
درهای جنون بر من سودازده باز است

شور دل فرهاد شکر خندهٔ شیرین
تاج سر محمود و کف پای ایاز است

چشمی که تویی شاهد او محو تماشا
جایی که تویی قبلهٔ او گرم نماز است

زان عمر من و زلف تو کوتاه و بلند است
زیرا که به هر ورطه نشیب است و فراز است

صیدی که به چنگ تو نیفتاد چه داند
حال دل آن صعوه که در چنگل باز است

گر خشم کند لعبت منظور وگر ناز
صاحب نظر آن است که در عین نیاز است

سوز دل عشاق ز پروانه بپرسید
کز شمع فروزنده مهیای گداز است

تشویش جزا با همه تقصیر نداریم
چون خواجهٔ بخشندهٔ ما بنده‌نواز است

نازنده درآمد ز در آن شوخ فروغی
هنگام نیاز من و هنگامهٔ ناز است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.