۶۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷

گر نه زلفش پی شبیخون است
پس چرا حال دل دگرگون است

درد شیرین دوای فرهاد است
غم لیلی نشاط مجنون است

صبر در چنگ شوق مغلوب است
عقل در کار عشق مفتون است

چون ننالم که تیغ بر فرق است
چون نگریم که بخت وارون است

خون من ریخت قاتلی که به حشر
کشته‌اش از حساب بیرون است

قسمت من ز کارخانهٔ عشق
داغ و دردی که از حد افزون است

می حرام است خاصه در رمضان
جز بر آن لعل لب که میگون است

گر ز دست تو گریه سر نکنم
چه کنم با دلی که پر خون است

تا فروغی غزل‌سرای تو شد
صاحب صد هزار مصمون است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.