۳۳۰ بار خوانده شده
گرنه خورشید فلک خاک نشین ره تست
پس چرا هر سحر افتاده به جولانگه تست
هر کجا میگذری شعلهٔ آه دل ماست
هر طرف مینگری جلوه روی مه تست
خاک درگاه تو سر منزل آسودگی است
نیکبخت آن سر شوریده که بر درگه تست
دیده تا زلف و زنخدان تو را یوسف دل
گاه در گوشهٔ زندان و گهی در چه تست
هیچم از کار دل غمزده آگاهی نیست
تا مرا آگهی از غمزهٔ کارآگه تست
کاشکی خون مرا تیغ محبت میریخت
بر سر خاک شهیدی که زیارت گه تست
تو سهی سرو خرامان ز کجا میآیی
که دل و جان فروغی همه جا همره تست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پس چرا هر سحر افتاده به جولانگه تست
هر کجا میگذری شعلهٔ آه دل ماست
هر طرف مینگری جلوه روی مه تست
خاک درگاه تو سر منزل آسودگی است
نیکبخت آن سر شوریده که بر درگه تست
دیده تا زلف و زنخدان تو را یوسف دل
گاه در گوشهٔ زندان و گهی در چه تست
هیچم از کار دل غمزده آگاهی نیست
تا مرا آگهی از غمزهٔ کارآگه تست
کاشکی خون مرا تیغ محبت میریخت
بر سر خاک شهیدی که زیارت گه تست
تو سهی سرو خرامان ز کجا میآیی
که دل و جان فروغی همه جا همره تست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.