هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه از عشق و هجران سخن می‌گوید. شاعر از درد فراق، زیبایی معشوق و تأثیرات عشق بر دل خود می‌نویسد. تصاویری مانند آتش، کشتی بدون لنگر و خنجر برای بیان احساساتش استفاده شده‌است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تشبیه‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

غزل شمارهٔ ۱۴۴

تا پرده ز صورتش برافتاد
آتش به سرای آذر افتاد

صبر از دل من مخواه در عشق
کشتی نرود چو لنگر افتاد

خط سر زد از آن لبان شیرین
طوطی به میان لشکر افتاد

بیرون نرود به هیچ دستان
سری که ز عشق بر سر افتاد

ما را به سر از محبت دوست
هر لحظه هوای دیگر افتاد

مردیم ز درد شام هجران
دیدار به صبح محشر افتاد

از خال و خط تو آتش رشک
در طبلهٔ مشک و عنبر افتاد

مژگان تو دید تا فروغی
کار دل او به خنجر افتاد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.