هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق نافرجام و رنج‌های روحی خود می‌گوید. او از بی‌وفایی معشوق و تأثیرات ویرانگر این عشق بر جانش سخن می‌راند و احساس می‌کند که فریادهایش بی‌اثر مانده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده‌ای است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۶

فریاد که رفت خونم از یاد
چون دیده به روی قاتل افتاد

فرزند بشر بدین روش نیست
حوری بچه‌ای تو یا پریزاد

آتش به درون من کسی زد
کز خانه تو را برون فرستاد

تا طرهٔ پرشکن گشادی
عشقم گرهی ز کار نگشاد

تا دانهٔ خال تو برآید
بس خرمن جان من که رفت برباد

بر بست به راستی میان را
در بندگی تو سرو آزاد

عشق تو حریف سخت پیمان
عهد تو بنای سست بنیاد

سر رشتهٔ کین ندادی از دست
ویرانهٔ دل نکردی آباد

من بودم و نالهٔ فروغی
آن هم اثری نکرد فریاد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.