۳۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸

آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد
اگر انصاف دهد عیش دو عالم دارد

دیده با قد تو کی سایه طوبی جوید
سینه با داغ تو کی خواهش مرهم دارد

کم و بیش آن که به دو چشم ترحم دای
هرگز اندیشه نه از بیش و نه از کم دارد

عاقلی کز شکن زلف تو دیوانه شود
سر این سلسله باید که محکم دارد

آن که کام از لب شیرین تو خواهد، باید
نیش را بر قدح نوش مقدم دارد

من سودا زدهٔ جمعم ز پریشانی دل
کاین پریشانی از آن طرهٔ پر خم دارد

شاکرم شاکر اگر زهر پیاپی بخشد
خوش‌دلم خوش‌دل اگر نیش دمادم دارد

گر مکرر سخن تلخ بگوید معشوق
عاشق آن است که این نکته مسلم دارد

یارب از هیچ غمی خاطرت آزرده مباد
که فروغی ز غمت خاطر خرم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.