هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد عشق، رنج‌های دل و ناامیدی‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر از عشقی پرده برمی‌دارد که نهان‌شدنی نیست و معامله‌ای پر از سود و زیان است. او از روزگار تیره و نگاه معشوق گلایه می‌کند، اما در عین حال، عشق را زنده‌کننده‌ی دل می‌داند. در پایان، شاعر به فداکاری در راه عشق اشاره می‌کند و از مرگ جوانی در غم معشوق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات مانند 'فروغی از غم آن نازنین جوان جان داد' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۱

کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
بیاض چهره‌اش از خون دل نشان دارد

ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد
که شعله را نتواند کسی نهان دارد

به سختی از سر بازار عشق نتوان رفت
که این معامله هم سود و هم زیان دارد

به تیره‌روزی من چشم روزگار گریست
ندانم آن مه تابان چه در کمان دارد

کشاکش دلم آن زلف مو به مو داند
خوشا دلی که دلارام نکته‌دان دارد

سزد که اهل نظر سینه را نشان سازند
که ترک عشوه گری تیر در کمان دارد

ز سخت جانی آیینه حیرتی دارم
که تاب جلوهٔ آن یار مهربان دارد

مهی ز برج مرادم طلوع کرد امشب
که فخر بر سر خورشید آسمان دارد

ز هر طرف به تظلم نیازمندی چند
رخ نیاز بر آن خاک آستان دارد

من آن حریف عقوبت کش وفا کیشم
که عشق زنده‌ام از بهر امتحان داد

فروغی از غم آن نازنین جوان جان داد
کدام پیر چنین طالع جوان دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.