هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی به زیبایی‌های معشوق و تأثیرات عمیق عشق بر شاعر می‌پردازد. شاعر از زلف سیاه معشوق، دل‌های شکسته، و زیبایی‌های طبیعت مانند باغ و گل‌ها سخن می‌گوید. همچنین، از دیوانگی ناشی از عشق و مقایسه‌های شاعرانه مانند سرو و قامت معشوق استفاده شده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی و دل‌شکستگی نیاز به درک عمیق‌تری از احساسات دارند.

غزل شمارهٔ ۱۷۴

گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد
پس چرا دل همه شب حال دگرگون دارد

من و نظارهٔ باغی که بهاران آنجا
خاک را خون شهیدان تو گلگون دارد

من دیوانه و زلف تو گرفتن، هیهات
زان که این سلسله صد سلسله مجنون دارد

در خور خرمی هر دو جهان دانی کیست
آن که از دست غمت خاطر محزون دارد

گرچه خوبان به ستم شهرهٔ شهرند اما
دل سنگین تو کین از همه افزون دارد

می‌توان یافت ز خون باری چشم مردم
که لب لعل تو دل های جگر خون دارد

در وجودی که تویی کی ره صحرا گیرد
در درونی که تویی کی سر بیرون دارد

هر کجا جلوهٔ بالای تو باشد به میان
راستی سرو کجا قامت موزون دارد

نه همین فتنهٔ چشم تو فروغی تنهاست
چشم فتان تو یک طایفه مفتون دارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.