۳۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد
گفتی از جیب افق نیر رخشان سر زد

تا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلف
صبح امید من از شام غریبان سر زد

صبح نورانی دیدار تو طالع نشده
ای دریغا که شب تیرهٔ هجران سر زد

هر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطت
همه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زد

خط به گرد لب جان بخش تو می‌دانی چیست
ظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زد

از سر خاک شهیدان تو ای سخت کمان
عوض لاله همی غنچهٔ پیکان سر زد

صورت خوب تو از عالم معنی برخاست
شعله آه من از سینهٔ سوزان سر زد

یارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوند
گر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زد

خبر از حال اسیران محبت می‌داد
ناله‌ای کز دل مرغان گلستان سر زد

گر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیست
کاین گناهی است که از عالم امکان سر زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.