هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به ستایش می‌نشینی، عشق، و رهایی از قید و بندهای دنیوی می‌پردازد. شاعر از حال و هوای می‌نوشان، عاشقان، و دیوانگان عشق سخن می‌گوید و بر ارزش آزادی روح و مردانگی تأکید دارد. همچنین، به مفاهیمی مانند عشق الهی، رنج عاشقی، و بی‌اعتنایی به دنیا اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به می‌نوشی و مستی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۴

ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند
بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند

به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند

خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خندهٔ مستانه زدند

جانم آمد به لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند

مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای دل دیوانه زدند

بنده حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش افسر شاهانه زدند

عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمش از پی دردانه زدند

هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند

گرنه کاشانهٔ دل خلوت خاص غم تست
پس چرا مهر تو را بر در این خانه زدند

کس نجست از دل گم گشتهٔ ما هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند

آخر از پیرهن شمع فروغی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.