هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از فروغی بیانگر عشق عمیق و جنون‌آمیز شاعر به معشوق است. او از بوسه‌ها، مستی، و زیبایی‌های معشوق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که بدون وجود معشوق، هیچ لذتی در جهان ارزش ندارد. همچنین، شاعر از دشمنی روزگار و جستجوی بی‌ثمر گنج مقصود در این عالم ویرانه شکایت می‌کند. در پایان، او به ستایش شاه ناصرالدین و هنر شاعری خود می‌پردازد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و جنون عشق نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۵۵

لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
بوسه‌گاه لب رندان لب پیمانه نبود

گوشه چشمش اگر نشئه ندادی می را
یک جهان مست به هر گوشهٔ می‌خانه نبود

مایهٔ مستی ما باده نبودی هرگز
ساقی بزم گر آن نرگس مستانه نبود

بعد چندی که شدم داخل کاشانهٔ دوست
آن هم از دشمنی چرخ به کاشانه نبود

آشنای حرمی بوده‌ام از جذبهٔ عشق
که در آنجا گذر محرم و بیگانه نبود

از پی مقصد دل در همه عالم گشتیم
گنج مقصود در این عالم ویرانه نبود

من به هر کشوری از عشق نبودم رسوا
گر به هر مجلسی از حسن تو افسانه نبود

پرتو روی تو آتش به دلم زد وقتی
که به پیرامن شمع این همه پروانه نبود

تا سر زلف تو شد سلسله‌جنبان جنون
کس ندیدم به همه شهر که دیوانه نبود

با وجود غزل شاه فروغی چه کند
زان که در طبع گدا گوهر یک دانه نبود

تاج بخشنده خورشید ملک ناصردین
که رهین فلک از همت مردانه نبود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.