هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و اخلاقی از فروغی، مخاطب را به تجربهکردن جنبههای مختلف زندگی دعوت میکند. شاعر از مخاطب میخواهد که در بندگی عشق و معنویت ثابت قدم باشد، از عقل گذر کند و به عشق روی آورد، از می و معشوق لذت ببرد، و در عین حال امین و راستگو باشد. همچنین، شعر به ستایش از شاه زمانه میپردازد و دعا میکند که او همیشه با تاج و تخت باقی بماند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان بیشتر دیده میشود. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مینوشی و عشق زمینی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۹
ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش
در بندگی خاک درش صدر نشین باش
یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی
یک چند مقیم در میخانهٔ چین باش
بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق
چندی پی آن رفتی، چندی پی این باش
بگذار ز کف سبحه و بردار صراحی
یک چند چنان بودی، یک چند چنین باش
بستان می باقی ز کف ساقی مجلس
آسوده دل از کوثر و فردوس برین باش
خواهی که شوی خازن اسرار امانت
جبریل صفت در همه احوال امین باش
تا کی به گمان در پی مطلوب دوانی
در راه طلب پیرو ارباب یقین باش
ایمن مشو از فتنهٔ چشم سیه او
چون رند نظرباز شدی حادثه بین باش
شاید که شکاری ز کناری به در آید
با تیر و کمان در همه راهی به کمین باش
ای آن که شدی آینهدار رخ یوسف
یک لحظه به فکر دل یعقوب حزین باش
هرگه که بخندند امیران ملاحت
خونین دل از آن خندهٔ لعل نمکین باش
هر جا که درآیند ملوک از در حشمت
مشغول تماشای ملک ناصردین باش
شاهی که چنین عرضه دهد چرخ بلندش
تا دور زمانی است شه روی زمین باش
شاها به دعای تو چنین گفت فروغی
تا تاج و نگین است تو با تاج و نگین باش
تا مقصد خویش از می و معشوق توان یافت
ساغرکش و با شاهد مقصود قرین باش
در بندگی خاک درش صدر نشین باش
یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی
یک چند مقیم در میخانهٔ چین باش
بگذر ز سر عقل و قدم نه به ره عشق
چندی پی آن رفتی، چندی پی این باش
بگذار ز کف سبحه و بردار صراحی
یک چند چنان بودی، یک چند چنین باش
بستان می باقی ز کف ساقی مجلس
آسوده دل از کوثر و فردوس برین باش
خواهی که شوی خازن اسرار امانت
جبریل صفت در همه احوال امین باش
تا کی به گمان در پی مطلوب دوانی
در راه طلب پیرو ارباب یقین باش
ایمن مشو از فتنهٔ چشم سیه او
چون رند نظرباز شدی حادثه بین باش
شاید که شکاری ز کناری به در آید
با تیر و کمان در همه راهی به کمین باش
ای آن که شدی آینهدار رخ یوسف
یک لحظه به فکر دل یعقوب حزین باش
هرگه که بخندند امیران ملاحت
خونین دل از آن خندهٔ لعل نمکین باش
هر جا که درآیند ملوک از در حشمت
مشغول تماشای ملک ناصردین باش
شاهی که چنین عرضه دهد چرخ بلندش
تا دور زمانی است شه روی زمین باش
شاها به دعای تو چنین گفت فروغی
تا تاج و نگین است تو با تاج و نگین باش
تا مقصد خویش از می و معشوق توان یافت
ساغرکش و با شاهد مقصود قرین باش
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.