هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق با چشمان سیاه و مست سخن می‌گوید. او از ناامیدی و دوری از معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که روزی به وصال برسد. همچنین، از زیبایی و جذابیت معشوق و رنج‌های عشق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷

دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش

بخت اگر دست دهد دست من و دامن او
چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش

چشم امید بپوشان ز غبار خط او
کز دویدن نرسیدیم به گرد سپهش

کس شبیهش نشناسیم اگر چه همه عمر
روز ما شب شده از طره هم چون شبهش

کاش در پرده شب و روز بپوشی رویت
تا ننازد فلک سفله به خورشید و مهش

سرو گیرم که به بالای تو ماند لیکن
کو به کف جام و به بر جامه و بر سر کلهش

حاجت من ز زنخدان تو دایم این است
که نجاتی ندهد یوسف دل را ز چهش

دل من خستهٔ مژگان سیه‌چشمان شد
آه اگر چشم بپوشد ز حال سیهش

عشق آن شمع چو پروانه فروغی را سوخت
تا کند پاک ز آرایش چندین گنهش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.