هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر دلدادگی و اسارت شاعر در دام عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از زلف بلند معشوق می‌ترسد که مبادا در دام آن گرفتار شود، اما در عین حال سپاسگزار خداوند است که بدون تلاش زیاد، دل معشوق را تسخیر کرده است. او از رقیبان در عشق می‌هراسد و از معشوق می‌خواهد که یا کمند محبت خود را برایش بیندازد یا به او رحم کند. شاعر با ناله‌های بی‌فایده خود آرامش یافته و با وجود سختی‌های عشق، تسلیم دل سخت‌پسند خود شده است. در پایان، شاعر معشوق را به عنوان سوارکار زیبایی توصیف می‌کند که او را اسیر خود کرده است و به او هشدار می‌دهد که از اسارت در بند خاکی غافل نشود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۹

در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش
ترسم خدا نکرده شوی پای‌بند خویش

منت خدای را که به تسخیر ملک دل
حاجت بدان نشد که بتازی سمند خویش

حیف است بر لب تو رساند لبی رقیب
کالوده مگس نتوان کرد قند خویش

یا از شکنج طره کمندی به ره منه
یا رحمتی به آهوی سر در کمند خویش

با ناله در غم تو ز بس خو گرفته‌ام
آسوده‌ام به نالهٔ ناسودمند خویش

مشکل شده‌ست کار من از عشق روی تو
لیکن چه چاره با دل مشکل‌پسند خویش

خون می‌چکد ز غنچه به کارش اگر کنی
شیرین تبسمی ز لب نوش‌خند خویش

شوق سپند خال تو کرد آن چه با دلم
مجمر نکرده ز آتش خود با سپند خویش

ای شه سوار حسن فروغی اسیر تست
غافل مشو ز خاک گرفتار بند خویش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.