هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و ستایش از شاه است. شاعر از عشق و دلبستگی خود به معشوق سخن می‌گوید و از تأثیر نگاه و رفتار معشوق بر خود می‌نالد. همچنین، او از الطاف و عنایات شاه قدردانی کرده و خود را به‌دلیل سرودن مدایح او، مورد پسند اهل فن می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۳۲

به حلقهٔ سر زلف تو پای‌بند شدم
میان حلقهٔ عشاق سربلند شدم

کمند زلف تو سر حلقهٔ نجات من است
که رستم از همه تا صید این کمند شدم

چه حالتی است به چشمان مردم افکن تو
که تا نظر به من افکنده دردمند شدم

ببین که در طلب حال آتشین رخ تو
چگونه بر سر هر آتشی سپند شدم

اگر چه شهرهٔ شهر است بی‌نیازی من
ولی به ناز تو آخر نیازمند شدم

به لب رسید همان لحظه جان شیرینم
که دور آن از آن لب شیرین نوشخند شدم

شکر به جای سخن سرزد از نی قلمم
چنان ز قند لبش دم زدم که قند شدم

ز بس به مردم دیوانه پند می‌دادم
کنون به بند جنون مستحق پند شدم

ز خرج عید فروغی مرا گزندی نیست
کز التفات ملک فارغ از گزند شدم

ستوده ناصردین شاه کز مدایح او
پسند نکته‌شناسان خودپسند شدم

فتاده سفرهٔ انعامش آن چنان به زمین
که من هم از سر این سفره بهره‌مند شدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.