۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۹

دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم
کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم

چندی به هوس بر در هر خانه نشستم
عمری به طلب بر سر هر کوچه دویدم

بر دامن او بند نشد دست مرادم
بر عارض او باز نشد چشم امیدم

زان غنچهٔ سیراب چه خون ها که نخوردم
زان گلبن نو خیز چه گل ها که نچیدم

هر پرده که جان بر رخ او بست فکندم
هر جامه که دل در غم او دوخت، دریدم

از شیشهٔ مقصود گلابی نگرفتم
وز ساغر امید شرابی نچشیدم

کی بود که جان در ره محبوب ندادم
کی بود که رنج از پی مطلوب ندیدم

بی کشمکش دام به باغی نگذشتم
بی واسطهٔ رنج به گنجی نرسیدم

در خانهٔ دل جز تو کسی را ننشاندم
از خیل بتان جز تو کسی را نگزیدم

جز خون دل از دیده سرشکی نفشاندم
جز آن غم از سینه فروغی نکشیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.