هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان عشق و دلدادگی خود به معشوق می‌پردازد. او از تمام سختی‌ها و رنج‌هایی که در راه این عشق متحمل شده سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ چیز نتوانسته عشق او را کم کند. شاعر از شب‌های بی‌خوابی، گریه‌های سحرگاهی و حسرت‌هایش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که او را فراموش نکند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا، حسرت و گریه‌های سحرگاهی نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۵۰

من بر سر کوی تو ندیدم
خاکی که به سر نکرده باشم

از دست جفای تو نمانده‌ست
شهری که خبر نکرده باشم

جز مهر تو در دلم نرفته‌ست
مهری که به در نکرده باشم

شب نیست که با خیال قدت
دستی به کمر نکرده باشم

در حسرت زلف تو شبی نیست
کز گریه سحر نکرده باشم

یک باره مرا مکن فراموش
تا فکر دگر نکرده باشم

کردی نظری به من که دیگر
از فتنه حذر نکرده باشم

تیری ز کمان رها نکردی
کش سینه سپر نکرده باشم

از سیل سرشکت خانه‌ای نیست
کش زیر و زبر نکرده باشم

خاکی نه که در غمش فروغی
زآب مژه تر نکرده باشم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.