هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از فروغی بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و عشق است. شاعر از مستی و حسرت، آرزوی نیستی، امید به وصال، و جاودانگی در عشق سخن می‌گوید. او خود را آلت زندگان و علت تندرستی می‌داند و در نهایت، فروتنی و عشق خود را با خاک شدن در راه معشوق نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۳۸۴

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم
مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم

کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری
چهره نشان نمی‌دهد تا به حجاب هستیم

دست امیدم ار شبی بر سر زلف او رسد
طعنه بر آسمان زند فر دراز دستیم

زندهٔ جاودانیم تا حرکات عشق شد
آلت زندگانیم، علت تندرستیم

بر سر هر گذار او خاک شدم فروغیا
تا فلک بلند سر خاک شود ز پستیم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.