هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق خود می‌گوید و از رنج‌ها و محرومیت‌های ناشی از این عشق سخن می‌راند. او خود را اسیر زلف معشوق و دیوانه‌ای می‌داند که جز باد بهاری چیزی نمی‌نوشد و از هر بزمی دوری می‌گزیند. شاعر از درد فراق و نبود معشوق می‌نالد و تأکید می‌کند که اگر قاعده‌ای برای بیان عشق وجود داشت، او بهترین سخنور و شاعر می‌بود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۹۱

از بس عرق شمر نشسته‌ست به رویم
محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم

چندی است که سودایی آن غالیه گیسو
عمری است که زنجیری آن سلسله مویم

دل گمشده بر خاک درش بس که فزون است
ترسم که نشان از دل گم گشته نجویم

آن ماه پری چهره گر از پرده درآید
مردم همه دانند که دیوانهٔ اویم

هر بزم که رندان خرابات نشینند
نه قابل جامم نه سزاوار سبویم

تا باد بهار از همه سو بوی گل آرد
من بر سر آنم که به جز باد نبویم

دور از لب پر شکر او خون جگر باد
هر باده که ریزند حریفان به گلویم

گفتن نبود قاعده عشق وگرنه
هم نکته طرازم من و هم قافیه گویم

این است اگر جلوه معشوق فروغی
در مرحله عشق نشاید که نپویم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.